|
بسم رب الشهداء و الصدیقین
ماندند و رفتند؛ رفتند و ماندند*
شهدا، ایستادند. آنان مردانه ماندند و پا پس نکشیدند تا آنکه پر کشیدند و از پیش ما رفتند. آری، آنان ماندند و رفتند.
اما برای شهیدی که بین شهادت و زنده ماندن مخیَّر شده بود، بسیار سخت بود که انتخاب کند بین «ماندن» و «رفتن»!! او با دیده بصیرش آیندهی هر دو انتخاب را به روشنی میدید؛ میدید که پس از او و همهی رفقایش، که لیاقت همآغوشی با شاهدِ شهادت را یافتهاند، مملکت به دست برخی ترسوهایی که در ایام دفاع، در سوراخ موشهایشان مشغول تحصیل علم!! بودهاند یا رفقای نیمهراهی که به هر دلیلی شایستگی شهادت را نیافتهاند خواهد افتاد. او و رفقایش به نیکی میدیدند که در نبودنشان کسی نیست که از حدود و ثغور فرهنگی و فکری ممکلت و نسلهای آینده دفاع کند.
و اینچنین بود که آخرین امتحان هر شهیدی سختترین امتحانش بود؛ امتی را که سالهای نوجوانی و جوانیات را در زندان و تبعید و آوارگی و آتش و خون و گلوله سپری کردی تا از آن دفاع کنی، حال به که میسپاری؟!! پس از تو کیست که این امت را نگاهبانی کند و اوامرِ امامِ امت را پاسداری نماید؟! تو باید بمانی و در سالهای صلح و آرامش از مرزهایِ فکریِ این تنها کشورِ شیعهی دنیا حراست کنی و برای نسلهای آینده از امام و شهیدانش و فداکاریهایشان بگویی تا این راه ادامه بیابد. حال تو بر سر دوراهی ماندهای: ماندن و جنگیدن در جبههی فکری و فرهنگیِ زمانِ صلح یا رفتن و رسیدن به لقاءالله؟؟!
او و رفقایی که رفتند، از این امتحان سربلند بیرون آمدند. آنان رفتند و ماندگار شدند آنگونه که به بیان استاد شهیدم، سید مرتضا آوینی «پندار ما این است که شهدا رفتهاند و ما ماندهایم، حال آنکه شهدا ماندهاند و تاریخ ما را با خود برده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟»
شهدا رفتند و پس از مدتی، که ماندگانِ دنیایی از پسِ کارزارِ فرهنگی بر نیامدند، باز هم نوبت این ذخایرِ عالمِ بقا بود که به عرصه بیایند و از دستاوردهایشان دفاع کنند.
آری، شهدا از امت اسلامی دفاع کردند و رفتند و ماندگار شدند تا همیشه از این امت حراست کنند.
*آقا هادی کاویانی این متن رو بعد از اردو جنوب امسال برام فرستادند که شرمندشون شدم بابت تأخیر. ان شاء الله حلال کنند. (سجاد)